پدر شيطان!!!!!!!!
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه بر ميداشت.......
گفتم:ظهر شده هنوز بساط كار خود را پهن نكرده اي؟
بني آدم نصف روز خود را بي تو گذرانده اند......!!!
شيطان گفت: خود را بازنشسته كرده ام،پيش از موعد...!
گفتم : به راه عدل و انصاف بازگشته اي يا سنگ بندگي خدا را به سينه ميزني؟؟
گفت: من ديگر آن شيطان تواناي سابق نيستم ! ديدم انسانها ، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه ، پنهاني انجام مي دادم،، روزانه به صدها دسيسه آشكارا انجام ميدهند...اينان را به شيطان چه نياز ؟!
شيطان در حالي كه بساط خود را برميچيد تا در كناري آرام بخوابد ، زير لب گفت: آن روز كه خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده كن ، نميدانستم كه نسل او در زشتي تا كجا ميتواند برود وگرنه در برابر آدم به سجده مي رفتم و مي گفتم : همانا تو خود پدر مني!!!!!!!
دوستاي عزيز آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات شما عزیزان: